جدول جو
جدول جو

معنی دانه زاد - جستجوی لغت در جدول جو

دانه زاد
(نَ / نِ)
زاده از دانه. که از دانه شکافته باشد. که از دانه زاده باشد. که از دانه سر برزده و بیرون جهیده باشد. (جنگل شناسی ساعی ج 1).
- جنگل دانه زاد، جنگل که با کشتن تخم و دانه های درختان پدید کرده باشند، مقابل شانه زاد.
- دانه زاد جور، یا روش برش پناهی، روشی است که چوب جنگلی ناهمسالی را با آن روش برداشت کنند بتدریج جنگلی بدست می آید که دارای یک رشتۀ پیوسته درختان همسال و همشکل خواهد بود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 116).
- دانه زاد کهن، چون درختان جنگل دانه زاد به بیشینۀ رویش خود رسیدند و کهنسال گردیدند جنگل را دانه زاد کهن می نامند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 117).
- دانه زاد نوبار، هنگامیکه درخت دارای شاخه های بزرگ و تنومند شد و باردهی آن آغاز گردید آنرا دانه زاد نوبار می خوانند. در این مرحله دیگر شاخه ها نیفتاده پیوسته پایدار خواهند ماند و درخت از آنچه هست بلندتر نمیشود و فقط بر قطر آن افزوده می شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1ص 117)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه زاد
تصویر خانه زاد
خدمتکاری که در خانۀ ارباب خود متولد شده، بومی، کنایه از حاصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
هر میوه ای که در میان آن هسته یا تخم باشد، دارای دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه باد
تصویر خانه باد
در علم نجوم کنایه از برج میزان، برای مثال سنبلۀ چرخ را خرمن شادی بسوخت / آتش خورشید کرد خانۀ باد اختیار (خاقانی - ۱۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
زمینی که در آن تخم گیاه ها یا دانه های درختان را بکارند که پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ/ نِ یِ)
بادگیر. عمارت تابستانی. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بادخانه، مثلثۀ هوایی یعنی برج جوزا و میزان و دلو. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامۀ منیری) ، کنایه از برج میزان است که بعقیدۀ منجمین از بروج هوایی است و رسیدن شمس در برج میزان اعتدال خریفی است:
سنبلۀ چرخ را خرمن شادی بسوخت
کآتش خورشید کرد خانه باد اختیار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
آنچه در خانه و خاندانی بوجود آید. آنچه از بیرون تهیه نشود بلکه اصل و نسبش در خاندانی باشد، بومی. متعلق به یک محل: صدوسی تن طاوس نر وماده آورده بود گفتندی که خانه زادند بزمین داور. (تاریخ بیهقی) ، بنده زاد. چاکرزاد. غلام زاد. اولاد بنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
خانه زادند و بندۀ در شاه
خانه داران خاندان ملوک.
خاقانی.
بی فرزندی که خانه زادی دارد
شک نیست که باشدش بجای فرزند.
(آنندراج).
، قدیمی. (آنندراج) :
فغانی زین نظربازی سیه شد نامه ات تا کی
خیالت بر خط نوخیز و خال خانه زاد افتد.
بابا فغانی (از آنندراج).
- غلام خانه زاد، غلامی که والدینش در خانه ارباب او نیز غلامی کرده اند، غلامی که پدر و اجدادش غلامان پدر و اجداد ارباب او بوده اند.
، لقب گونه ای است که چاپلوسان ضمن عریضه هایی که به بزرگان می نویسند بخود میدهند، چون: ’غلام خانه زاد... بعرض میرساند’
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
میوه ای که در داخل آن دانه یا تخم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه دان
تصویر دانه دان
تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
فرزند خدمتگزار (نوکر یا کلفت) که در منزل مخدوم (آقا ارباب) متولد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه زاد
تصویر خانه زاد
فرزند خدمتکار که در خانه ارباب به دنیا آمده باشد
فرهنگ فارسی معین
خانه پرور، غلام زاده، بنده زاده، خانه زاده، محرم، خودی
متضاد: غریبه، بنده، غلام، خدمت کار (دیرین)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
محبّبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
Grainy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
granuleux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نمک پرورده، چاکر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
알갱이가 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
দানাদার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
nafaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
มีเม็ด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
גרגרי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
دانہ دار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
粒状の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
arenoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
दानेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
berpasir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
korrelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
granuloso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
arenoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
ziarnisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
зернистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
körnig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
зернистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دانه دار
تصویر دانه دار
粒状的
دیکشنری فارسی به چینی